آرتمیس
آرتمیس

آرتمیس

چند لحظه مکث

ما میان این جهان درون یک قفس هر کداممان به سوی مقصد تازه می پریم؛ خوش به حال آن پرنده ای که بی خیال گوشه قفس نشته است..  

  

  

به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد 

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد 

به حرفی گوش بسپار که بلند زده می شود؛ حرفهای در گوشی جنین هایی هستند که مرده به دنیا می آیند 

دستی را بپذیر که با زشدن را بهتر از مشت زدن بلد است 

به راهی پا بگذار که متروک نشده باشد 

مبادا در خانه ای بیتوته کنی که حتی یک آجر حرام داشته باشد چه همان یک آجر؛ گروگان ویرانی آن خانه است  

 

 

 

 

 

هر ستاره شبی است که از تو دورم؛ آسمان چه پر ستاره است ....